صفحه شخصی مجتبی فدائی

The Blog of Mojtaba Fadaei

صفحه شخصی مجتبی فدائی

The Blog of Mojtaba Fadaei

صفحه شخصی مجتبی فدائی

◼️مدیرعامل «شرکت فناوریهای پیشرفته آسیا»
◼️دکترای مدیریت بازرگانی | گرایش کسب و کار
◼️مشاور توسعه فناوری بنگاه های صنعتی

طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «fadaei» ثبت شده است

چکیده :

هدف این پژوهش، بررسی میزان تاثیر منابع دانشی بر قابلیت های پویا در شرکت های فعال در صنعت فن آوری نانو است. این پژوهش توصیفی- پیمایشی با ماهتی کاربردی و از لحاظ زمانی مقطعی است. در این پژوهش میزان تاثیر منابع دانشی شامل ابعاد سرمایه انسانی، دانش سازمانی بیانی و دانش سازمانی بیانی و دانش سازمانی رویه ای بر قابلیت های پویا یعنی قابلیت های سنجش، یادگیری، یکپارچگی و هماهنگی در قالب دوازده فرضیه، مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری در این پژوهش شامل شرکت های عضو ستاد نانو معاونت فن آوری ریاست جمهوری بود و داده ها از مدیران این شرکت ها از طریق پرسش نامه جمع آوری شد و تمام این شرکت ها به روش سرشماری مورد بررسی قرار گرفتند. برای اندازه گیری روایی پرسشنامه ها از روایی محتوایی و صوری با نظرات اساتد و صاحبنظران مدیریت و جمعی از پاسخ دهندگان و برای تعیین پایایی آن، از آلفای کرونباخ استفاده شد. مقدار آلفای کرونباخ محاسبه شده برابر۰/۹۴ برآورد گردید. برای بررسی نرمال بودنداده ها از آزمون کولموگروف- اسمیرنوف و برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مسر و مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. برای تحلیل ها و آزمون های آماری از نرم افزار SPSS۲۴ و برای تحلیل ساختاری از نرم افزار AMOS ۲۴ استفاده گردید. نتایج تحقیق نشان داد که به طور کلی، منابع دانشی بر قابلیت های پویا در شرکت های فعال بر قابلیت سنجش) و ششم (تاثیر دانش سازمانی بیانی بر قابلیت یادگیری) مورد تائید قرار گرفت. در نهایت مشخص شد تاثیر دانش سازمانی رویه ای بر قابلیت یادگیری با ضریب ۰/۵۱۰ دارای بیشترین ضریب مسیر و تاثیر دانش سازمانی بیانی بر قابلیت یکپارچگی با ضریب ۰/۲۳۴ دارای کمترین ضریب مسیر است.

نویسندگان:

مجتبی فدائی - دانشجوی دکتری رشته مدیریت، دانشگاه تهران، تهران، ایران

سیدمحمدرضا میراحمدی اردکانی - استادیارگروه مدیریت، واحد دولت آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، اصفهان، ایران

علیرضا وحدت پور - مدیر پروژه های پیشران فناوری، منطقه ویژه علم و فناوری استان اصفهان، اصفهان، ایران

حمید اسدی - فعال و پژوهشگر حوزه فناوری نانو

 

سال انتشار: 1400

محل انتشار: کنفرانس ملی دستاوردهای نوین در پژوهش های مدیریت، اقتصاد و حسابداری

کد COI مقاله: NAMEAR01_013

 

فایل این مقاله در 14 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد. جهت دانلود، اینجا کلیک کنید.

چکیده: هدف این پژوهش، ارزیابی میزان شناخت مدیران بنگاه های فناوری نانوی ایران از منابع دانشی در شرکت های فعال در صنعت فن آوری نانو است. این پژوهش توصیفی - پیمایشی با ماهیت کاربردی و از لحاظ زمانی مقطعی است. در این پژوهش میزان سطح مطلوبیت آشنایی مدیران بنگاه های فناوری نانو ایران از منابع دانشی مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری در این پژوهش شامل شرکت های عضو ستاد نانو معاونت فن آوری ریاست جمهوری بود، که داده ها از مدیران این شرکت ها از طریق پرسش نامه جمع آوری شد و تمام آنها (۲۵۰ نفر) به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. برای اندازه گیری روایی پرسشنامه ها از روایی صوری با نظرات استاد راهنما و صاحبنظران مدیریت و برای تعیین پایایی آن از آلفای کرونباخ استفاده شد. مقدار آلفای کرونباخ محاسبه شده برابر۰/۹۴ برآورد گردید. در این پژوهش برای تحلیل داده ها از آزمون ا تک نمونه ای توسط نرم افزار ۲۳ SPSS استفاده گردید. نتایج تحقیق نشان داد که میزان شناخت مدیران از منبع سرمایه انسانی در سطح مطلوب نبوده، اما شناخت مدیران از منابع دانش بیانی و دانش رویه ای در سطح مطلوب ارزیابی شد.

 

نویسندگان:

مجتبی فدائی - دانشجوی دکترای مدیریت بازرگانی، دانشکده مدیریت، دانشگاه تهران

علیرضا وحدت پور - مدیر پروژه های پیشران فناوری منطقه ویژه علم و فناوری اصفهان

سال انتشار: 1400

محل انتشار: دهمین کنفرانس بین المللی پژوهش های نوین در مدیریت، اقتصاد و توسعه

کد COI مقاله: ICMET10_102

فایل این مقاله در 11 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد. جهت دانلود، اینجا کلیک کنید.

 امروز با دوستی که صدای راننده تاکسی اینترنتی رو ارسال کرده بود، در مورد اهمیت «داستان سرایی» در تبلیغات صحبت می‌کردیم که بد ندیدم اینجا هم در موردش صحبت کنم.

داستان سرایی (Story Telling)برای ساخت الگو در یک جامعه یا سازمان روش اثربخشی برای نشون دادن فرهنگ غالبه اون جامعه‌ست. 
این قهرمان، الگویی موفق میشه برای بقیه اعضا و پرسنل و داستانش، بدون صرف هزینه و بدون دستور و دخالت مدیر و مسئول، دست به دست بین همه می‌چرخه و به اصطلاح وایرال میشه.

یک داستان خوب باید سرگرم‌کننده، شفاف، به یادماندنی و‌ جهانی (همه آدمها بتونن درکش کنند) باشه؛ مثل همین داستان راننده تپسی.

چه تبلیغی از این بهتر، کم هزینه تر و اثر بخش تر میتونست پیام «رانندگان تپسی مهربانند/ یا انسان واقعی اند» را برسونه؟😉
استفاده موثر از «احساسات انسانی» در تبلیغ؛ روشی بود که بهتر از هر بیلیورد میلیاردی دیگری سرچهارراه‌ها برای تپسی کار کرد.
از این روش برای فرهنگ‌سازی در جامعه و سازمان خودمون، و همچنین تبلیغات غافل نشیم.

نمونه‌هایی از کاربست Story Telling، برای اشاعه یک فرهنگ/ یا خرده فرهنگ:

۱- کارمند فروشگاه زنجیره‌ای والمارت، پیراهن چروک یکی از مشتریان را که برای رفتن به جلسه‌ای عجله داشت اتو کرد. (پیام: ما برای احساس راحتی مشتری در فروشگاهمون هر کاری می‌کنیم، حتی اتو کردن لباسش)

۲- آتش‌نشان ها می‌دانستند پلاسکو داره فرو میریزه؛ اما به امید اینکه شاید بتونن جان یک نفر رو نجات بدن، از ساختمان بیرون نیامدند. (پیام: آتش نشان از جان خودش برای بقیه انسان‌ها میگذره)

۳- با اینکه بحث مرگ و زندگی بود، و دو ماه هم بود که حقوق نگرفته بودند؛ پرستارها لحظه‌ای دست از خدمت در بخش بیماران کرونایی نکشیدند...

پی نوشت: داستان سرایی، قصه گویی نیست/  راست و واقعیه، چیزیه که واقعا اتفاق افتاده، دقیقا مثل صحبت‌های همین راننده که صاف و صادقه.

ما در دنیای شلوغی زندگی می کنیم و نوعی باور در ما وجود دارد که همیشه باید کاری کرد و دست روی دست گذاشتن کاری خطاست. به همین خاطر مدام در حال انجام کارهای مختلف هستیم. 



اما وقتی مدام مشغول به کاری هستیم در مغز ما چه اتفاقی می‌افتد؟

دکتر دنیل لویتین عصب‌‌پژوه در این باره می گوید: هربار که شما توجه‌تان را از موضوعی به موضوع دیگه معطوف کنید، مغز باید یک جا‌به‌جایی عصبی-شیمیایی انجام بدهد که برای این کار از مواد غذایی موجود در مغز استفاده می‌کند. پس اگر چندکار را با هم اجرا می‌کنید، دارید به سرعت از یک چیز به چیز دیگه جا‌به‌جا می شوید، و با اینکار منابع عصبی را تحلیل می‌برید و برای همین است که در پایان روز دچار استرس و خستگی شدید می شوید. 

اما وقتی کاری برای انجام دادن نداریم و به اصطلاح "بی حوصله "می شویم چه چیزی در مغز ما رخ می دهد؟

دکتر سندیمن، پژوهشگر حوزه "بی‌حوصلگی" میگوید: وقتی حوصله‌ شما سر می‌رود، یک شبکه‌ در مغز شما فعال می‌شود به نام "حالت پیش‌فرض." بنابراین بدن ما، موقع تا کردن لباس ها یا پیاده رفتن به سرکار به حالت هدایتگرِ خودکار درمی‌آید. این همان حالتی است که در فلسفه تائو به آن "وو وی" یا "بی عملی" می گویند.

حالا یک سوال: آخرین باری که هیچ کاری انجام ندادید کی بود؟ واقعا هیچ کاری. یعنی نه پیامک و نه اینترنت، نه تلویزیون، نه چت، نه غذا خوردن، نه مطالعه و نه حتی نشستن و یادآوری گذشته یا برنامه‌ریزی برای آینده؟ 

هیچ کاری نکردن یکی از سخت ترین کارهاست؛ چرا که ما عادت کرده ایم همیشه کاری انجام دهیم و مشغول باشیم و همین موجب استرس زیادی است که همه ما در زندگی تجربه می کنیم. ما "هنر بی عملی" را فراموش کرده ایم.

 

گاهی وقت ها هیچ کاری نکنید: هنر

 

یک دهه قبل، ما توجه‌مان را هر ۳ دقیقه یک بار تغییر می‌دادیم. حالا هر ۴۵ ثانیه یک بار و در تمام طول روز این کار را می‌کنیم.  هر فرد به طور میانگین روزی ۷۴ بار ایمیل، کانال تلگرام، واتس آپ یا اینستاگرامش  را چک می‌کند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد «تمرکز نکردن» نیز به همان میزان «تمرکز کردن» اثرگذار و نیرومند است، اگرچه به شکلی متفاوت. ممکن است قدری عجیب به نظر برسد، اما در حالی که تمرکز کردن موجب می‌شود فعال‌تر و پرکارتر ظاهر شویم، تمرکز نکردن به خلاق‌تر شدنمان کمک می‌کند.

 زمانی که  در وضعیتی بی‌خیال و آسوده به سر می‌بریم، مثل اوقات بیکاری یا تنبلی، وقتی که هیچ کاری نمی کنیم ذهن‌مان به پرسه‌زنی‌های شگفت‌انگیز مشغول می شود و لحظه‌ای خاص را برای ربط دادن فکرهایی که در ذهن مان چرخ می‌خورند، انتخاب می‌کند.

نتایج یک مطالعه نشان می‌دهد که ۴۸ درصد مواقع ذهنمان مشغول پرسه‌زدن در آینده است. این در حالی است که زمان حال با ۲۸ درصد و زمان گذشته با ۱۲ درصد، سهم کمتری در این میان دارند. آن مقدار زمان باقی‌مانده هم ذهن مان عموما خالی یا رهاست. درصد دقیق این مواقع چندان اهمیتی ندارد؛ آنچه مهم است، روشن کردن این نکته است که پرسه‌زنی و سرگردانی افکارمان در اوقاتی که هیچ کاری نمی کنیم، آن گونه که تا پیش از این تصور می‌کرده‌ایم، تباه و بی‌حاصل نیست.

 "هیچ کاری نکردن" به ما فرصت می دهد تا به سه کار اساسی بپردازیم:

1- استراحت

وقتی حواس و توجه مان به هیچ‌چیز نیست و در وضعیت آسوده‌خیالی هستیم، به معنای واقعی مشغول استراحتیم. زمانی که خودمان را رها می‌کنیم و اجازه می‌دهیم ذهنمان آزادانه پرسه بزند، در حالت «تمرکز پراکنده» (Scatter Focus) هستیم؛ حالتی که تقویت‌کننده انرژی است و کمک می‌کند بعدا بتوانیم عمیق‌تر تمرکز کنیم. 

انجام کارهای لذت‌بخشی که نیازمند تلاش و تمرکز حواس نیست، می‌تواند در تقویت انرژی ذهنی مفید و موثر باشد.

برای مثال، می‌توانیم اوقاتی را به انجام سرگرمی‌های خلاقانه اختصاص دهیم (نقاشی کردن، کاردستی ساختن، خطاطی، باغبانی، آشپزی و ... )، یا بدون همراه داشتن موبایل، مسیری را بدویم، قدم بزنیم یا شنا کنیم. علاوه بر این، ثابت شده است انجام دادن کارهای معمولی که از سر عادت انجام می‌ شوند، خلاقیت مان را حین فکر کردن افزایش می‌دهند.

2- تدبیر و چاره‌اندیشی

تحقیقات نشان می‌دهد هنگام "هیچ کاری نکردن" 14 برابر بیشتر به آینده فکر می‌کنیم. همچنین، مواقعی که آسوده‌خاطریم و توجه‌مان به چیز خاصی معطوف نیست، 7 برابر بیشتر به اهداف بلندمدت فکر می‌کنیم. 

بدیهی است که تحقق این اهداف موضوع دیگری است، اما «هیچ کاری نکردن» اجازه می‌دهد در وهله نخست، قصدهایمان را مشخص و تعیین کنیم و اهداف‌مان را به یاد بیاوریم.

3- کشف ایده‌ها

در حالت هیچ کاری نکردن ذهن آسوده ما، سه مقصد ذهنی گذشته، حال و آینده را به هم پیوند می‌دهد. 

در مقایسه با وضعیت متمرکز، وضعیت "تمرکز پراکنده" به نحو قابل ملاحظه‌ای با بینش خلاقانه‌تر همراه است. 

برای مثال، ممکن است ناگهان ایده‌ای را که چند هفته قبل جایی خوانده‌ایم، به یاد بیاوریم و آن را به چگونگی حل و فصل وضعیت فعلی‌مان در محل کار ربط دهیم.

 اوج دستیابی به ایده‌های خردمندانه و دور از انتظار را زمانی تجربه می‌کنیم که در وضعیت تمرکز پراکنده حاصل از "هیچ کاری نکردن" به سر می‌بریم.

ظاهر امر این است که در مواقع بیکاری، کار خاصی انجام نمی‌دهیم اما به لحاظ ذهنی، دقیقا عکس آن صادق است.

چه بسا باید بیش از این‌ها هیچ کاری نکنیم؛ خواه بنا باشد به مغزمان استراحت بدهیم، خواه به دنبال کشف ایده‌های خردمندانه یا چاره‌اندیشی و تدبیر برای برنامه‌های آینده باشیم یا استراحت مطلق مد نظرمان باشد.

گاهی اوقات برای آن که شاهد اتفاق‌های دل‌خواه باشیم، بهترین راه «هیچ کاری نکردن» است.

 

چند توصیه برای بی عملی 

1- هیچ کاری نکردن سخت است پس روزانه 10 دقیقه برای آن تمرین کنید. در محلی که رادیو، تلویزیون و موبایلتان خاموش باشد در حالتی آسوده بنشینید و به جریان تنفس (دم وبازدم) خود توجه کنید. بدین شکل که گوشه ای آرام بنشینید، چشم هایتان را ببندید و آرام نفس بکشید. نکته مهم و کلیدی این است که باید حواس تان به جریان هوا از لحظه ورود به بینی و حرکت به سمت شش ها و پر کردن شش ها و خروج از بینی باشد. جریان هوا را دنبال کنید.

2- حداقل هفته ای یکبار در پارک یا خیابان ها قدم بزنید و اجازه بدهید که مسیر شما را هدایت کند. این تمرین را در کوچه پس کوچه های محله و شهرتان هم می توانید انجام دهید. مهم این است که مسیر را به خودش واگذارید نه آنکه خود شما انتخاب کنید. مقصد خاصی را دنبال نکنید.

3- روی سطحی مثلا کف اتاق پلاستیکی پهن کنید و مقداری ماسه یا خاک تمیز روی آن بریزید. بعد با تکه چوب یا انگشت شروع به رسم اشکال و خطوط فی البداهه کنید.

4 - چند کتاب که طرح های خام برای رنگ آمیزی دارند و یک جعبه مداد رنگی بخرید و هر روز چند دقیقه به رنگ آمیزی بپردازید.

نشست ارائه نیازهای فناورانه حوزه کامپوزیت و پلیمر، رنگ و رزین و نانومواد، نشست ارائه نیازهای فناورانه حوزه نفت، نشست مدیریتی با انجمن‌های فعال در حوزه صنایع غذایی، کشاورزی و دامپروری بخشی از برنامه‌های شبکه تبادل فناوری در دوازدهمین جشنواره فناوری‌نانو است.

 

شبکه تبادل فناوری‌ ستاد توسعه فناوری‌نانو، برنامه‌های متنوعی برای دوازدهمین دوره جشنواره فناوری‌نانو تدارک دیده است. نشست ارائه نیازهای فناورانه حوزه کامپوزیت و پلیمر، رنگ و رزین و نانومواد (۱۹ و ۲۰ مهر)، نشست ارائه نیازهای فناورانه حوزه نفت (۲۱ مهر)، نشست مدیریتی با انجمن‌های فعال در حوزه صنایع غذایی، کشاورزی و دامپروری (۲۰ مهر)، امضای قراردادهای همکاری فناورانه (۲۰ و ۲۱ مهر)، گالری طرح‌های موفق در غرفه شبکه تبادل و معرفی نیازهای فناورانه صنایع برای همکاری با فناوران واجد شرایط از جمله برنامه‌های مهم این شبکه در جشنواره دوازدهم هستند.

دو روز مهم زندگی شما، روز تولدتان و روزی است که می فهمید چرا زنده اید.

«مارک تواین»

روزگاری پیتر دراکر پدر علم مدیریت نوین گفت: "کار و کسب دو بخش پولساز دارد. بازاریابی و نوآوری. بقیه اش کار گل است". کتاب "طرح بازاریابی کسب و کارهای کوچک" راهنمایی برای برنامه ریزی بخش بازاریابی کار و کسب شما است.

 

اگر کار و کسبی دارید و یا آنکه می خواهید راه اندازیش کنید؛ باید پرسش های کلیدی را مطرح کنید و برای آنها پاسخهای مناسبی بیابید. یکی از مهم ترین آنها این است که چگونه می خواهید بازاریابی محصول و یا خدمت خود را اجرا کنید. برای انجام این کار نیازمند برنامه ای هستید که طرح بازاریابی نام دارد و گام به گام شما را در این مسیرهدایت می کند.

 

یکی از هوشمندانه ترین راه ها برای توسعه کار و کسب، استفاده از تجربیات موفق دیگران است؛ هر انسان باهوشی از این کار استقبال می کند.
این جملات را ساده نینگارید و ببینید کدام شان می توانند الهام بخش شما در کار و کسب تان باشد؟ شاید یک جمله بتواند مسیر کاری و درآمدی تان را متحول کند. این جملات تنها سرنخ اند و بقیه اش مربوط می شود به هوشمندی شما.
 

 

 
 
+ blue kicks

زمینه فعالیت: کفش و پوشاک

"استفاده از نرم افزار های ویژه که برای هر کسب و کاری با توجه به زمینه فعالیت آن طراحی می شوند، گام بزرگی در صرفه جویی زمان و کسب فرصت بیشتر در جهات توجه به رشد کسب و کار خواهد بود"

 

+ Just Spotted

زمینه فعالیت: تزئینات داخلی با استفاده از پوسترهای تخصصی

"مهم ترین شانس هر کسب و کار در ربودن گوی سبقت از رقبا، شخصی سازی است. کسب و کار خود را منحصر به فرد پایه گذاری کنید. ما تصمیم گرفتیم تا یکی دیگر از فروشگاه های آنلاینی نباشیم که فاقد روح کاری هستند و هیچ چیز متفاوتی برای گفتن ندارند."

 

+ Cover-Up

زمینه فعالیت: طراح و تولید کننده انواع قاب و کاور برای تبلت و گوشی های هوشمند

"اهداف خود را از همان ابتدا روشن سازید چرا که نمی توان این پایه های اساسی را هر زمان که اراده کنید عوض کرده و اهداف جدیدی برای کسب و کار خود تعیین کنید. این اهداف به منزله ی شناسنامه کسب و کار شما خواهند بود."

جیمز کلیر نویسنده کتاب "عادتهای اتمی" با روشهای علم روانشناسی و مبتنی بر تجربه، راهکاری عملی برای دستیابی به مهارت تغییر عادتهای انسان در زندگی ارائه کرده است.

همه ما عادتهایی داریم که اکثر رفتارهای ما را شکل می دهند و بر خلاف تصور، اندیشیدن عامل اصلی رفتارهای ما نیست. از همین رو اگر می خواهیم تغییراتی بنیادین در زندگی خویش خلق کنیم، باید سراغ تغییر عادتهای خویش برویم. اما چگونه می توانیم به صورتی کارآمد بر عادتهای زشت و ناپسند خود غلبه کنیم و عادتهای شایسته و دلنشین را جایگزین آنها کنیم.

 

مروری کوتاه بر این کتاب:

 

اول: عادت مطلوب را آشکار کنید. برای انجام اینکار ابتدا عادتهای کنونی خویش را یادداشت کنید. سپس از اهداف اجرایی بهره بگیرید. بعد از آن از زنجیره عادت سازی استفاده کنید و سرانجام، سرنخهای عادت خوب را در معرض دید قرار دهید.

زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتی تصمیم گرفتم چشم خود را بستم و عمل کردم.

 

جان دیویس راکفلر

یک سرمایه دار اهل ایالات متحده امریکا

تفکر قالبی (stereotype) به یک نظر از پیش تشکیل‌شده در ذهن جمعی گروه‌هایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژگی‌های خاصی را به تمام اعضای یک گروه دیگر یا مجموعه‌ای متفاوت نسبت می‌دهد. این امر سبب می‌گردد افراد برپایهٔ اطلاعاتی ناچیز و تصورهای کلیشه‌ای خود که غالباً برگرفته از جامعه یا رسانه‌ها است، بدون آنکه شناخت کافی از دیگران داشته‌باشند، نسبت به آن‌ها قضاوت کنند. این لغت اگر در معنی منفی آن به کار رود، فرضی ساده‌انگارانه، اغراق شده و تحقیرآمیز را به اعضای یک گروه به‌دلیل عضویت در آن گروه نسبت می‌دهد. کلیشه‌ها احترام یا مشروعیت را از اشخاص به دلیل تعلّقشان به آن گروه می‌گیرند یا برعکس، کلیشه مثبت احترام، ارزش و محبوبیتی غیرواقعی و برپایه‌ای غیرمنطقی برای عده‌ای بدون دلیل خاصی به وجود می‌آورند. به عنوان مثال قضاوت در مورد افراد برپایهٔ نوع لباس آن‌ها یا شکل ظاهری آنها. واژه استریوتایپ، از استریو،کلمه‌ای یونانی به معنی «سخت، مستحکم، غیرقابل تغییر» و کلمهٔ تایپ، کلمه‌ای یونانی به معنی «تأثیر» می‌باشد. در نتیجه کلمهٔ استریوتایپ به معنی تأثیر غیرقابل تغییر (تأثیر مستحکم) می‌باشد.

از امام حسین(ع) سؤال شد کرامت و فضیلت انسان در چیست؟ در پاسخ فرمود: کنترل و در اختیار داشتن زبان و سخاوت داشتن، سؤال شد نقص انسان در چیست؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه که مفید و سودمند نباشد.

 

1398/06/18
تاسوعای حسینی
 

«زبان منافق جلوتر از قلب اوست بی‎آنکه اندیشه کند لب به سخن می‎گشاید»

 «وای بر کسانی که مداوم ازدیگران بدگویی و عیب‏جویی می‏‎کنند»

«بهترین وسیله برای پیشگیری ازآفات زبان، اندیشیدن قبل ازسخن گفتن است»

«کمال است در نفس انسان سخن، تو خود را به گفتار ناقص مکن»

«ازان مرد دانا دهان دوخته‌ست، که بیند که شمع از زبان سوخته‌ست»

خدا رو شکر
به خاطر همه چیز؛
به خاطر همه دارایی هام.

دارایی های من با دارایی های اکثر آدمها فرق دارن.
پول نیست. و با پول هم قابل بدست آوردن نیستند.

حس "ثروتمندترین" بودن رو دارم.

از ته دل از خدای بزرگم برای قرار دادن این "بهترین ها" در مسیر زندگیم متشکرم...
فقط همین.

 


دهم شهریور ماه هزار و سیصد و نود و هفت
شب تولد 29 سالگی

همه شما به کافی شاپ رفته‌اید، درست است؟ اما آیا تا به حال شده به یک بار بروید و با یک کسب‌وکار۲۰۰ میلیون دلاری برگردید؟ این اتفاقی است که ۱۰ سال پیش برای ما افتاد. روز بسیار بدی داشتیم. یک مشتری خیلی بزرگ داشتیم که خیلی اذیت‌مان می‌کرد. ما یک شرکت مشاوره نرم‌افزاری هستیم، و نمی‌توانستیم یک مهارت خاص برنامه‌نویسی پیدا کنیم تا به این مشتری برای توسعه یک سیستم ابری پیشرفته کمک کنیم. ما تعدادی مهندس داریم، اما هیچ یک از آن‌ها قادر به راضی کردن این مشتری نبودند. و نزدیک بود اخراج شویم. پس به یک کافی شاپ رفتیم، و در حال گپ زدن با دوستمان جِف بودیم که متصدی کافی شاپ بود، و او کاری را می‌کرد که همه متصدیان خوب کافی شاپ انجام می‌دهند: به ما دلداری می‌داد، کاری می‌کرد که احساس بهتری نسبت به دردمان داشته باشیم، می‌گفت: «هی، این بچه‌ها زیادی بزرگش می‌کنند. نگرانش نباشید.» و در آخر، با چهره جدی اما به شوخی گفت: «چرا من را به آن‌جا [شرکت مشتری] نمی‌فرستید؟ من می‌توانم سر از کارشان در بیاورم.» صبح روز بعد، ما مشغول گپ زدن در جلسه گروهمان بودیم، و همه کمی گیج بودیم ... و من کمی به شوخی آن حرف را آن‌جا مطرح کردم. گفتم: «هی، ما نزدیک است اخراج شویم.» بعد گفتم، «چرا جف متصدی کافی شاپ را معرفی نکنیم؟» بعد از آن، کمی سکوت و نگاه‌های متعجب. در پایان، مدیر کارکنان‌مان گفت، «ایده خیلی خوبی است.» جف باهوش است. او بااستعداد است. سر از کارشان در می‌آورد. بیایید او را معرفی کنیم.» خُب، جف یک برنامه‌نویس نبود. در واقع، وقتی فلسفه می‌خواند از دانشگاه پنسیلوانیا اخراج شده بود. ولی بااستعداد بود، و می‌توانست به عمق موضوعات برود، و ما نزدیک بود اخراج شویم. پس ما او را معرفی کردیم. پس از چند روز بلاتکلیفی، جف همچنان آنجا بود. آن‌ها هنوز او را اخراج نکرده بودند. من نمی‌توانستم باور کنم. چه کار می‌کرد؟ این چیزی است که یاد گرفتم. او کاملاً وابستگی آن‌ها را به مهارت برنامه‌نویسی از بین برد. و بحث را عوض کرد، حتی چیزی که ما در حال ساختنش بودیم را عوض کرد. بحث حالا این بود که ما چه چیزی می‌سازیم و چرا؟ و بله، جف فهمید چگونه مشکل را حل کند، و آن مشتری به یکی از بهترین معرف‌های ما تبدیل شد. آن زمان، ما ۲۰۰ نفر بودیم، و نصف شرکت ما را فارغ‌التحصیلان علوم کامپیوتر یا مهندسان تشکیل می‌دادند، اما تجربه ما با جف، موجب شد بپرسیم: آیا می‌توانیم آن را در کسب‌وکارمان تکرار کنیم؟ پس روش استخدام و آموزشمان را تغییر دادیم. و در حالی که همچنان به دنبال مهندسان کامپیوتر و علوم کامپیوتر بودیم، هنرمندان، موزیسین‌ها و نویسندگان را نیز استخدام کردیم ... و داستان جف چندین بار در شرکت ما تکرار شد. مدیر ارشد فناوری ما دانش‌آموخته زبان انگلیسی است، و قبلاً یک پیک دوچرخه‌ای در منهتن بود. و امروزه، ما هزار نفریم، و هنوز کمتر از صد نفرمان مدرک علوم کامپیوتر یا مهندسی دارند. و بله، ما هنوز یک شرکت مشاوره کامپیوتری هستیم. ما یک شرکت درجه اول در بازارمان هستیم. کار ما مربوط به بسته‌های نرم‌افزاری با سریع‌ترین رشد است که فروش سالانه آن‌ها به ۱۰ میلیارد دلار می‌رسد. پس این جواب می‌دهد. در همین حال، فشار برای آموزش رشته‌های STEM در این کشور -- [مخفف] علوم، فناوری، مهندسی، ریاضیات -- بسیار زیاد است. همه ما این را می‌بینیم. و این یک اشتباه بزرگ است. از سال ۲۰۰۹، دانشجویان STEM در ایالات متحده به میزان ۴۳ درصد افزایش یافته‌اند، در حالی که دانشجویان علوم انسانی ثابت باقی مانده‌اند. رئیس‌جمهور قبلی ما بیش از یک میلیارد دلار به آموزش رشته‌های STEM اختصاص داد به قیمت کاهش بودجه رشته‌های دیگر، و رئیس‌جمهور فعلی ما اخیراً ۲۰۰ میلیون دلار از بودجه وزارت آموزش را به علوم کامپیوتر هدایت کرده است. و مدیران شرکت‌ها دائماً از کمبود نیروی کار مهندس شکایت می‌کنند. این اقدامات سیاسی، به همراه موفقیت انکارناپذیر اقتصاد فناوری‌محور -- منظورم این است که، باید با آن مواجه شویم، از ۱۰ شرکت برتر جهان از نظر ارزش بازار، هفت شرکت شرکت‌های فناوری‌محور هستند -- این چیزها، یک فرضیه را به وجود می‌آورند که مسیر نیروی کار در آینده، عمدتاً در دست رشته‌های STEM است. من متوجه می‌شوم. بر روی کاغذ منطقی است. وسوسه کننده است. اما کاملاً اغراق‌آمیز است. مثل این است که همه یک تیم فوتبال، به دنبال توپ در گوشه زمین بروند، چون توپ در آن‌جاست. ما نباید به رشته‌های STEM بیش از حد ارزش بدهیم. ما نباید برای این علوم بیشتر از علوم انسانی ارزش قائل شویم. و دو دلیل برای آن وجود دارد. اول، فناوری‌های امروزه بسیار بر پایه احساسات هستند. دلیل این که ما قادر بودیم از تمام رشته‌ها استخدام کنیم و از آن‌ها برای رسیدن به مهارت‌های تخصصی استفاده کنیم به این دلیل است که سیستم‌های مدرن می‌توانند بدون برنامه‌نویسی مدیریت شوند. آن‌ها مثل لگو هستند: ساختن، یادگیری وحتی برنامه‌نویسی آن‌ها آسان است، با توجه به اطلاعات زیادی که برای یادگیری وجود دارند. بله، کارمندان ما به مهارت تخصصی نیاز دارند، اما این مهارت، نیازمند آموزش سخت‌گیرانه و رسمی بسیار کمتری است نسبت به آنچه که در گذشته وجود داشت. دوم، مهارت‌های ضروری و متمایز در جهانی با فناوری‌های مبتنی بر احساسات، مهارت‌هایی هستند که به ما کمک می‌کنند با یکدیگر به عنوان انسان همکاری کنیم، در حالی که کار سخت، محصول نهایی را مجسم می‌کند و سودمندی آن را، که نیازمند تجربه واقعی، قضاوت و زمینه تاریخی است. چیزی که داستان جف به ما آموخت این بود که مشتری ما بر روی چیز اشتباهی تمرکز کرده بود. همان داستان قدیمی است: متخصصان فناوری تلاش می‌کنند که با کسب‌وکار و کاربر نهایی ارتباط برقرار کنند، و کسب‌وکارها هم نمی‌توانند نیاز‌های خود را درست بیان کنند. من هر روز این را می‌بینم. تنها بخشی از فعالیت‌های ما در توانایی‌مان به عنوان انسان برای برقراری ارتباط و اختراع با هم خلاصه می‌شود و در حالی که علوم پایه و فنی به ما می‌آموزند چگونه چیزها را بسازیم، این علوم انسانی است که به ما یاد می‌دهد چه چیزی بسازیم و چرا آن‌ها را بسازیم. و آن‌ها همان اندازه مهم هستند، و همان اندازه دشوار هستند. این من را آزار می‌دهد ... زمانی که که می‌شنوم مردم علوم انسانی را کم‌اهمیت‌تر می‌دانند، آسان‌تر می‌دانند. بی‌خیال! علوم انسانی، چارچوب جهان را به ما نشان می‌دهند. به ما می‌آموزند چگونه منتقدانه فکر کنیم. آن‌ها عمداً ساختارنیافته هستند، در حالی که علوم پایه و فنی عمداً ساختاریافته هستند. آن‌ها [علوم انسانی] متقاعد کردن را به ما می‌آموزند، زبانی به ما می‌دهند که می‌توانیم از آن برای تبدیل کردن احساساتمان به اندیشه و عمل استفاده کنیم. و آن‌ها باید هم‌تراز با علوم پایه و فنی باشند. و بله، شما می‌توانید تعدادی هنرمند استخدام کنید و یک شرکت فناوری بسازید و درآمدی فوق‌العاده داشته باشید. حالا، من اینجا نیستم که به شما بگویم رشته‌های STEM بد هستند. من امروز اینجا نیامدم که بگویم دخترها نباید برنامه‌نویسی کنند.   خواهش می‌کنم. و پل بعدی که روی آن رانندگی می‌کنم یا آسانسور بعدی که همه سوارش می‌شویم -- بیایید مطمئن شویم یک مهندس آن را طراحی کرده. ولی گرفتار این توهم شدن که شغل‌های آینده ما عمدتاً در اختیار رشته‌های STEM است، فقط احمقانه است. اگر دوستان یا بچه‌ها یا خویشاوندان یا نوه‌ها یا خواهرزاده‌ها یا برادرزاده‌هایی دارید ... آن‌ها را تشویق کنید که هر چه می‌خواهند باشند. برای آن‌ها شغل‌هایی وجود خواهد داشت. مدیرعامل‌های شرکت‌های فناوری که سخت به دنبال دانش‌آموختگان رشته‌های STEM هستند، می‌دانید آن‌ها را برای چه استخدام می‌کنند؟ گوگل، اپل، فیسبوک. شصت و پنج درصد از فرصت‌های شغلی باز آن‌ها غیرفنی هستند: بازاریابی، طراحی، مدیریت پروژه، مدیریت برنامه، مدیریت محصول، حقوق‌دان، متخصص نیروی انسانی، معلم، مربی، فروشنده، خریدار و غیره. این‌ها شغل‌هایی هستند که برایشان نیرو استخدام می‌کنند. و اگر یک چیز وجود باشد که نیروی کار آینده ما به آن نیاز دارد -- من فکر می‌کنم همه با این موافقیم -- آن تنوع است. اما این تنوع نباید به جنسیت یا نژاد محدود شود. ما به تنوع سابقه و مهارت نیز نیاز داریم، به افراد درونگرا و برونگرا و به رهبران و پیروان. این نیروی کار آینده ماست. و این حقیقت که فناوری راحت‌تر و در دسترس‌تر می‌شود این آزادی را به آن نیروی کار می‌دهد که هر چه را که خیلی راضی‌شان می‌کند، بیاموزند.