صفحه شخصی مجتبی فدائی

The Blog of Mojtaba Fadaei

صفحه شخصی مجتبی فدائی

The Blog of Mojtaba Fadaei

صفحه شخصی مجتبی فدائی

◼️مدیرعامل «شرکت فناوریهای پیشرفته آسیا»
◼️دکترای مدیریت بازرگانی | گرایش کسب و کار
◼️مشاور توسعه فناوری بنگاه های صنعتی

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی» ثبت شده است

 امروز با دوستی که صدای راننده تاکسی اینترنتی رو ارسال کرده بود، در مورد اهمیت «داستان سرایی» در تبلیغات صحبت می‌کردیم که بد ندیدم اینجا هم در موردش صحبت کنم.

داستان سرایی (Story Telling)برای ساخت الگو در یک جامعه یا سازمان روش اثربخشی برای نشون دادن فرهنگ غالبه اون جامعه‌ست. 
این قهرمان، الگویی موفق میشه برای بقیه اعضا و پرسنل و داستانش، بدون صرف هزینه و بدون دستور و دخالت مدیر و مسئول، دست به دست بین همه می‌چرخه و به اصطلاح وایرال میشه.

یک داستان خوب باید سرگرم‌کننده، شفاف، به یادماندنی و‌ جهانی (همه آدمها بتونن درکش کنند) باشه؛ مثل همین داستان راننده تپسی.

چه تبلیغی از این بهتر، کم هزینه تر و اثر بخش تر میتونست پیام «رانندگان تپسی مهربانند/ یا انسان واقعی اند» را برسونه؟😉
استفاده موثر از «احساسات انسانی» در تبلیغ؛ روشی بود که بهتر از هر بیلیورد میلیاردی دیگری سرچهارراه‌ها برای تپسی کار کرد.
از این روش برای فرهنگ‌سازی در جامعه و سازمان خودمون، و همچنین تبلیغات غافل نشیم.

نمونه‌هایی از کاربست Story Telling، برای اشاعه یک فرهنگ/ یا خرده فرهنگ:

۱- کارمند فروشگاه زنجیره‌ای والمارت، پیراهن چروک یکی از مشتریان را که برای رفتن به جلسه‌ای عجله داشت اتو کرد. (پیام: ما برای احساس راحتی مشتری در فروشگاهمون هر کاری می‌کنیم، حتی اتو کردن لباسش)

۲- آتش‌نشان ها می‌دانستند پلاسکو داره فرو میریزه؛ اما به امید اینکه شاید بتونن جان یک نفر رو نجات بدن، از ساختمان بیرون نیامدند. (پیام: آتش نشان از جان خودش برای بقیه انسان‌ها میگذره)

۳- با اینکه بحث مرگ و زندگی بود، و دو ماه هم بود که حقوق نگرفته بودند؛ پرستارها لحظه‌ای دست از خدمت در بخش بیماران کرونایی نکشیدند...

پی نوشت: داستان سرایی، قصه گویی نیست/  راست و واقعیه، چیزیه که واقعا اتفاق افتاده، دقیقا مثل صحبت‌های همین راننده که صاف و صادقه.

نوشتاری از هادی نیل­فروشان

عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی

واسطه (broker) در ادبیات روزمره اقتصادی ایران امروز مفهوم چندان دلنشینی نیست. واسطه ­ها متهم هستند به ارزش خلق نکردن اما خوب پول گرفتن. این است که مثلا در اخبار می­خوانیم که فلان مقام مسئول از اینکه حجم بالایی از اقتصاد به واسطه ­­گری اختصاص یافته است، اظهار تاسف نموده است. بگذریم که عمری است شغل آباء و اجدادی مردمان این سرزمین همین واسطه ­گری بوده است، و اصلا عبور جاده ابریشم هم از این سرزمین بی ­حکمت نبوده است، مساله بالاتر این است که واسطه­ ها اگر به اقتضای شغل­شان عمل کنند، اتفاقا بسیار هم ارزش­ افزا و نقش ­آفرین هستند. برای توضیح نقش واسطه ­ها در یک کلمه می­توان گفت آنها هزینه معاملات (Transaction Costs) را به شدت کاهش می­دهند. مثلا شما وقتی می­خواهید خودروی شخصی دست دوم­تان را بفروشید، یا باید به روزنام ه­ها و سایت­های تبلیغی، سفارش آگهی بدهید (هزینه تبلیغات)، یا باید به محل­های اختصاصی موجود در شهرها و روستاها بروید و شاید با صرف ساعت­ها و حتی روزها  یک نفر مشتری را بیابید(هزینه جستجوی مشتری). در مرحله بعد باید با کلی استرس و نگرانی اجازه دهید فرد مشتری سوار بر خودروی شما شود و آن را بیازماید (مواردی وجود داشته که فرد در قامت مشتری آمده اما در واقع دزد یا حتی جانی بوده است) (هزینه نگرانی و استرس). تازه پس از آن نوبت به تنظیم قرارداد می­رسد که اینجا نیز باید از یک کارشناس حقوقی مشورت گرفت تا قراردادی محکم و غیر قابل خدشه تنظیم نماید (هزینه تنظیم قرارداد). و این داستان می­تواند باز هم ادامه بیابد. اما واسطه­ ها بخاطر پیشرفت در منحنی یادگیری و کسب سرمایه اجتماعی و اعتماد مشتریان، فعالیت­های بالا را با هزینه ­ای بسیار کمتر و در زمانی بسیار سریع­تر به انجام می­رسانند و این دقیقا همان ارزش افزوده­ای است که از یک واسطه انتظار می­رود.

دنیای نوآوری هم واسطه­ های خود را دارد. اول اینکه یادمان باشد در عصر نوآوری باز به سر می­بریم. نوآوری باز یعنی پذیرفته­ ایم که هیچ بنگاهی همه شایستگی ­ها و منابع لازم را برای محقق ساختن همه برنامه ­های نوآورانه خود ندارد و لاجرم می­بایست برای تحقق آنها به سمت دیگر موسسات و شرکت­های پیرامون خود دست همکاری و تعامل دراز کند. دوم اینکه وقتی پای “تعامل” به میان می ­آید، یعنی به زودی کار به “معامله” هم کشیده می­شود؛ و وقتی حرف از معامله است، واسطه­ ها می­توانند هزینه معامله را به کمترین سطح برسانند. اجازه دهید کمی بیشتر توضیح بدهم.

فرض کنید شرکت الف در برنامه خود چنین هدف­گیری نموده است که تا انتهای سال محصول جدیدی را به بازار عرضه کند. اگر آن محصول اجزا و قطعات مختلفی داشته باشد، ارایه کردن آن محصول جدید لزوما به معنای تولید همه ریزقطعات و ریز اجزای آن توسط خودش نیست، راهبرد کوتاه­تر، جذاب­تر و احتمالا اقتصادی ­تر این است که کار توسعه و ساخت برخی از ریز اجزا و قطعات را به شرکت­ها و موسساتی بسپرد که در تولید قطعات مشابه شایستگ ی­ها و دانش بیشتر و عمیق­تری دارند. از اینجا وارد فاز “جستجو” برای یافتن بهترین تولیدکنندگان ریزقطعه یا جزء مورد نظر می­شود. فرآیندی که می­تواند خودش به اندازه توسعه داخلی آن قطعه زمان­بر و پرهزینه باشد. اینجاست که پای یک واسطه نوآوری به میان کشیده می­شود. واسطه­های نوآوری در فضای حد فاصل عرضه­ کنندگان و متقاضیان محصولات و خدمات نوآورانه قرار می­گیرند و هزینه معامله بین این دو را به تمام معانی­ای که در مثال بالا (فروش خودرو) نام بردم، کاهش می­دهند.

واسطه­ گری نوآوری کسب ­وکاری است که در کشور ما نیز به تازگی رونق یافته است. همزمان با شدت گرفتن تحریم­ های ظالمانه نظام سلطه علیه کشورمان، بنگاه­های بزرگ گرایش بیشتری به سمت تامین تجهیزات مصرفی و مواد اولیه مورد نیازشان از داخل کشور یافته­اند. جالب اینکه کشور به دلیل برخورداری از ظرفیت­های صنعتی، فناورانه و دانشی قوی در بسیاری موارد توانایی تامین نیازهای صنایع بزرگ را دارد، اما آنچه این دسترسی را با دشواری و کندی مواجه می­ساخت، فقدان کارگزاران و واسطه­ هایی بود که بتوانند دست شرکت­های بزرگ را در دست شرکت­های دانش ­بنیان و نوآفرین (استارت­آپ) بگذارند. خوشبختانه اداره کل شرکت­های دانش ­بنیان معاونت علم وفناوری ریاست جمهوری نیز در این زمینه دست به طراحی و اجرای یک برنامه اقدام در گستره ملی زد و حمایت جدی و نظام­مند از این کارگزاران یا واسطه ­های نوآوری را در دستور کار قرارداد، اقدامی که باعث شده کارگزاران نوآوری با اطمینان و نشاط بیشتری این کسب وکار را تعقیب نمایند.

دو روز مهم زندگی شما، روز تولدتان و روزی است که می فهمید چرا زنده اید.

«مارک تواین»

روزگاری پیتر دراکر پدر علم مدیریت نوین گفت: "کار و کسب دو بخش پولساز دارد. بازاریابی و نوآوری. بقیه اش کار گل است". کتاب "طرح بازاریابی کسب و کارهای کوچک" راهنمایی برای برنامه ریزی بخش بازاریابی کار و کسب شما است.

 

اگر کار و کسبی دارید و یا آنکه می خواهید راه اندازیش کنید؛ باید پرسش های کلیدی را مطرح کنید و برای آنها پاسخهای مناسبی بیابید. یکی از مهم ترین آنها این است که چگونه می خواهید بازاریابی محصول و یا خدمت خود را اجرا کنید. برای انجام این کار نیازمند برنامه ای هستید که طرح بازاریابی نام دارد و گام به گام شما را در این مسیرهدایت می کند.

جیمز کلیر نویسنده کتاب "عادتهای اتمی" با روشهای علم روانشناسی و مبتنی بر تجربه، راهکاری عملی برای دستیابی به مهارت تغییر عادتهای انسان در زندگی ارائه کرده است.

همه ما عادتهایی داریم که اکثر رفتارهای ما را شکل می دهند و بر خلاف تصور، اندیشیدن عامل اصلی رفتارهای ما نیست. از همین رو اگر می خواهیم تغییراتی بنیادین در زندگی خویش خلق کنیم، باید سراغ تغییر عادتهای خویش برویم. اما چگونه می توانیم به صورتی کارآمد بر عادتهای زشت و ناپسند خود غلبه کنیم و عادتهای شایسته و دلنشین را جایگزین آنها کنیم.

 

مروری کوتاه بر این کتاب:

 

اول: عادت مطلوب را آشکار کنید. برای انجام اینکار ابتدا عادتهای کنونی خویش را یادداشت کنید. سپس از اهداف اجرایی بهره بگیرید. بعد از آن از زنجیره عادت سازی استفاده کنید و سرانجام، سرنخهای عادت خوب را در معرض دید قرار دهید.