امروز با دوستی که صدای راننده تاکسی اینترنتی رو ارسال کرده بود، در مورد اهمیت «داستان سرایی» در تبلیغات صحبت میکردیم که بد ندیدم اینجا هم در موردش صحبت کنم.
داستان سرایی (Story Telling)برای ساخت الگو در یک جامعه یا سازمان روش اثربخشی برای نشون دادن فرهنگ غالبه اون جامعهست.
این قهرمان، الگویی موفق میشه برای بقیه اعضا و پرسنل و داستانش، بدون صرف هزینه و بدون دستور و دخالت مدیر و مسئول، دست به دست بین همه میچرخه و به اصطلاح وایرال میشه.
یک داستان خوب باید سرگرمکننده، شفاف، به یادماندنی و جهانی (همه آدمها بتونن درکش کنند) باشه؛ مثل همین داستان راننده تپسی.
چه تبلیغی از این بهتر، کم هزینه تر و اثر بخش تر میتونست پیام «رانندگان تپسی مهربانند/ یا انسان واقعی اند» را برسونه؟😉
استفاده موثر از «احساسات انسانی» در تبلیغ؛ روشی بود که بهتر از هر بیلیورد میلیاردی دیگری سرچهارراهها برای تپسی کار کرد.
از این روش برای فرهنگسازی در جامعه و سازمان خودمون، و همچنین تبلیغات غافل نشیم.
نمونههایی از کاربست Story Telling، برای اشاعه یک فرهنگ/ یا خرده فرهنگ:
۱- کارمند فروشگاه زنجیرهای والمارت، پیراهن چروک یکی از مشتریان را که برای رفتن به جلسهای عجله داشت اتو کرد. (پیام: ما برای احساس راحتی مشتری در فروشگاهمون هر کاری میکنیم، حتی اتو کردن لباسش)
۲- آتشنشان ها میدانستند پلاسکو داره فرو میریزه؛ اما به امید اینکه شاید بتونن جان یک نفر رو نجات بدن، از ساختمان بیرون نیامدند. (پیام: آتش نشان از جان خودش برای بقیه انسانها میگذره)
۳- با اینکه بحث مرگ و زندگی بود، و دو ماه هم بود که حقوق نگرفته بودند؛ پرستارها لحظهای دست از خدمت در بخش بیماران کرونایی نکشیدند...
پی نوشت: داستان سرایی، قصه گویی نیست/ راست و واقعیه، چیزیه که واقعا اتفاق افتاده، دقیقا مثل صحبتهای همین راننده که صاف و صادقه.